جمعه

تراژدي مسيح دجال

تراژدي مسيح دجال
خميني كه بود؟ 

(اخذ از:  Kayhandenmark.com)


مطالب كامل تر (همراه با منابع و تصاوير) را در لينك زير مطالعه نماييد:

تراژدي مسيح دجالpdf




استعمارگران در تلاش برای تجزیه ایران

« تمام فتنه هاي مختلفي كه به مرور در ايران برپا شده است ، گرچه به نظر چنين آيد كه دليل و جهتي نداشته و خود به خود برپا مي شود ولي اگر محقق بي طرف و بي غرضي با نظر دقت به تمام آنها نگاه كند ملاحظه خواهد نمود كه اين فتنه های پی در پی و مرتب ، به طور واضح و آشكار به دست طرّاح قابل و زبردستي طرح ريزي شده. يعنی همه اين فتنه و آشوب ها عليه نفوذ و اقتدار ايران بوده و بر ضد مذهبِ سكنه آن و برای ضعيف ساختن و از بين بردن مركز ثقلی كه در هنگام لزوم و مواقع معين ممكن است پناهگاه عمومی واقع شود (محمود محمود، تاريخ روابط سياسي ايران و انگليس در قرن 19،ص236 ) « بعد از فوت فتحعليشاه ، چندين تن از شاهزادگان قاجاريه به تحريك انگليسی ها ايران را خواستند تجزيه كنند. ميرزا ابوالقاسم قائم مقام آن نقشه های جنايتكارانه را در هم نورديد. انگليسی ها هم به دست عمال خود قائم مقام را به كشتن دادند. بعد از قتل قائم مقام تا صدارت ميزا تقی خان فراهانی در ايران هرج و مرج سياسي حكمفرما بود و جاسوسان انگليسي بدون هيچ مانع و رادعي در همه مملكت رؤسای قبايل و متنفذين را به ياغيگری و تجزيه ممالك ايران ترغيب مي كردند. در خراسان افاغنه را براي تصرف سيستان محرك مي شدند. در مرو تراكمه را براي تصرف گرگان تحريك مي كردند. در بغداد عثماني ها را برای تصرف جزاير بحرين مشوّق مي شدند.»  (خان ملك ساسانی ، دست پنهان سياست انگليس در ايران،ص25-22)
« دولت انگلستان در زمان قاجار به جداسازی منطقه قفقاز و هرات از ايران بسنده نكرده و چون ايران هنوز به اندازه ای كه مورد نظر انگلستان بود تضعيف نشده بود ، طرحی برای شورش ايل بختياری و تأسيس دولت خودمختار بختياری و تجزيه لرستان و خوزستان در دستور كار قرار داد. انگلستان برای آغاز هرگونه فعاليت در مناطق مورد نظر خود ابتدا عوامل نفوذی و جاسوسان خود را به مناطق هدف اعزام مي نمود. دنيس رايت درباره اعزام جاسوس به ايران از سوی دولت بريتانيا و كمپانی هند شرقی مي نويسد: « قصد آنان اين نبود كه عليه حكومت شاه قاجار دست به دسيسه و تحريك زنند بلكه آن بود كه برای كسانی كه مسئوليت دفاع از هندوستان را به عهده داشتند اطلاعاتي فراهم آورند. اين فعاليت جاسوسی و اطلاعاتی را به طور كلی مي توان به دو دوره تقسيم كرد: اول؛ فاصله سالهای 1809 الي 1838 (1224 تا 1254 قمری) كه طی آن ، افسران وابسته به هيئت های مختلف نظامی در جستجوی اطلاعات در ايران دست به سفرهای دور و درازی مي زدند...» (انگلیسی ها در میان ایرانیان،ص187)  دولت انگلستان در سپتامبر سال 1840 ميلادي(1219 ش.  1256 ق.) پس از دريافت اطلاعات مقدماتی از سوی جاسوسان درويش نمای خود در منطقه گلپايگان و توابع ، يكي از جاسوسان برجسته خود به نام اوستين هنری لايارد را جهت تحريك محمدتقی خان بختياری و ارائه كمكهای مالی و تسليحاتی به وی به منطقه اعزام نموده و لايارد سرانجام وی را به شورش عليه حكومت مركزی وادار نمود.»   (خاندان امام خمينی؛ پژوهشي ژرف در گوشه ای از تاريكي های تاريخ ، مهدی شمشيری)  كارل اي ماير در كتاب "شاه سازان؛ پايه گذاري خاورميانه معاصر" مي نويسد: « ايران در ابتداي سده ي پيش سرزميني بود بهم ريخته و جولانگاه جاسوسان روسيه و انگلستان.» دكتر هينريش بروگش ، سفير پروس در ايران نیز در كتاب "سفری به دربار سلطان صاحبقران" (جلد2،ص354) به ملاقات با يك جاسوس انگليسی در روستای عسكرون از توابع گلپايگان و ناآرامی های ناشی از شورش بختياری ها اشاره می كند.

سوابق احمد هندی -جدّ خمینی

احمد هندی (پدر بزرگ روح ا... خمینی) زاده روستای کینتور درمنطقه بربنکی در ایالت اوتار پرادش هندوستان بود و بعد در کشمیر و لکنو زندگي كرده و سپس از لکنو ، هندوستان را ترک کرد. وی بنابر قول آيت ا... مرتضي پسنديده (برادر بزرگ روح ا... خمينی) در فاصله سالهای 1240 تا 1250 قمري به ايران آمد و ابتدا چند سال در پوشش یک درويش در منطقه گلپايگان سكني نمود و سپس برای مدتی به بغداد رفته و سپس مجدداً به ايران بازگشته و اين بار در پوشش سيدی معمّم در خمین سكني گزيده و در تاریخ 15 ربیع الثانی سال 1255 اقدام به خرید یک قلعه مستحکم به مساحت تقریبی دو هزار متر نمود كه در زمان پسرش مصطفی هندی(پدر روح ا... خميني) بخشي از آن به اجاره حكومت خمين در آمد. آیت ا... پسندیده در خاطراتش می نویسد: « ما عمارت اندرونی (که بعدها منزل امام شد) را به نورمحمدخان اصفهانی(حاکم خمین) کرایه دادیم... سید محمد صدر اصفهانی ، برادر مرحوم صدرالاشراف رئیس عدلیه خمین نیز اتفاقاً در همین خانه ساکن بود.»  بر فراز اين قلعه دو پرچم در اهتزاز بوده است؛ خاندان هندي که تابعیت انگلیس را داشتند،  طبق عادت مرسوم آن زمان ، پرچم انگلستان بر بام منزلشان افراشته بود [در طول دوره سلطه استعماری انگلستان بر هند و پاکستان، تمام مردم آن منطقه  از جمله احمد هندی  تابعیت انگلیسی داشته اند] و در بخش ديگری از این قلعه كه در اجاره مقامات دولتی خمین بود ، پرچم ایران در اهتزاز بوده است. بر اساس خاطرات پسنديده، احمد هندي در سالهای بعد به خريد املاك در روستاهاي اطراف و نيز باغ و كاروانسرا در خمين پرداخته است. در اين كه احمد هندی فردی بي شغل و درآمد بوده ترديدی نيست. پسنديده مي گويد كه احمد هندی پس از خريد املاك از درآمد آنها امرار معاش مي كرده است اما نمي گويد كه قبل از خريد آن املاك با كدام درآمد زندگي مي كرده است و نيز پول خريد آن املاك را از كجا آورده بوده است؟ پس از فوت احمد هندی، پسرش مصطفي انجام وظايف وی را بر عهده گرفت. مهمترین وظیفه مصطفي هندی از سوی حکومت استعماری هند ایجاد رابطه دوستی با خوانین بختیاری و رؤسای راهزنان آن منطقه بوده است تا امنیت کامل برای کاروان های تجارتی انگلیس و عدم امنیت برای کاروان های سایر دولت های خارجی به وجود آورد، اما وی به تدریج با استفاده از امکاناتی که حکومت هند در اختیارش قرار داده بود در نقش یک باج گیر تمام عیار در منطقه ظاهر شده و حتی از خوانین منطقه نیز اخاذی می نمود. وی از راهزنان نیز سهم می گرفت و امکان فروش اموال مسروقه را برای ایشان در نقاط دیگر فراهم می کرد و مهمتر این که با اعمال نفوذ از دخالت مأموران دولتی برای توقیف دزدان جلوگیری می نمود. پسندیده در صفحات 58 تا 61 خاطرات خود [که پیش از چاپ به شدت مورد جرح و تعدیل و سانسور قرار گرفت ولی هنوز حقایق جالبی در آن وجود دارد] به رابطه خاندان خود با راهزنان و اشرار منطقه و حرف شنوی آنها از خاندان خود اشاراتی آشکار نموده است: «...در آنجا دزدها و داودعلي رفته و يك گله اي را غارت كرده بودند... بعد ما به خمين آمديم و آنها هم گوسفندها را به خمين آوردند كه بفروشند. دزدها با ما به خمين آمده و گوسفندها را هم آوردند... دزدها در خود قلعه با مرحوم آقا نجفي(پسر عمه و شوهر خواهر امام خميني) قرارداد كردند كه ده يك(10/1) از گوسفندها را به ايشان بدهند كه وي در خمين از گوسفندها نگهداري كند. ايشان هم قبول كرد كه ده يك يا ده دو بگيرد و بقيه مال دزدها باشد. خواستند با من قرارداد كنند كه من قبول نكردم.» (خاندان امام خميني : مهدي شمشيري)
ادعا شده است که  مصطفی خمینی در نجف تحصیل کرده است. پسندیده در تقریرات خود می نویسد: « اسامی اساتید سید مصطفی در نجف و اصفهان در خاطرم نیست ولی می دانم که از مراجع بوده اند» [خاطرات آیت ا... پسندیده، ص15-14]. اما حقیقت این است که کوچکترین اثری از حضور مصطفی هندی در نجف یا سایر شهرهای مذهبی عراق به دست نیامده است. مورخان و محققان (حتی محققان وابسته به جمهوری اسلامی) با وجود کوشش فراوان نتوانسته اند کوچکترین اثر و نشانی از حضور مصطفی خمینی در هیچ یک از مراکز مذهبی پیدا کنند ، اما به جای آن نشانه هایی از رد او در هند و عضویت در انجمن فراماسونری اخوّت و همکاری او با شرکت نفت انگلستان و ایران و یک انگلیسی مسلمان نما به نام حاج ویلیامسون پیدا کردند. با بررسی کتاب خاطرات سر دنیس رایت(دیپلمات‌ انگلیسی در ایران) می توان بیشتر به راز غیبت چندساله مصطفی هندی پی برد؛ سر دنیس رایت در کتاب "انگلیسی‌ها در میان ایرانیان" بیان می کند:  « بسیاری از اداره امور جاسوسی انگلستان در ایران توسط کمپانی هند شرقی انجام می شد و به علت احترامی که مردم ، حاکمان ، امرا و درباریان ایرانی به آخوندهای سید  می گذاشتند و به علت اعتقادی که مردم آن زمان ایران به دعانویسی سیدها برای حل مشکل و رفع چشم زخم و درمان بیماری داشتند به طوری که ملاهای سید  نفوذ زیادی در اندرونی ها پیدا کرده بودند و به خوبی به اخبار اندرونی ها و محافل خصوصی دسترسی پیدا می کردند و به همین علت انگلستان بسیاری از جاسوسان خود را به شکل "سید هندی" به ایران می فرستاد تا ضمن جاسوسی ، سعی در نفوذ در بین مردم و حکومت کنند و اخبار را به موقع به انگلیسی ها بدهند و همچنین سیدهای هندی سعی می کردند در بین قبایل و عشایر نفوذ داشته باشند و آنها را علیه حکومت مرکزی تحریک کنند تا حکومت ایران تضعیف شود و به فکر حرکت به سمت هندوستان و ضربه زدن به منافع انگلستان نباشد و تحریک حکومت قاجار برای جنگ با روس ها از طریق سیدهای نفوذی و به بهانه جنگ با کفار و صدور فرمان جهاد و فشار به حکومت ایران برای جنگ با کافران و بعد شکست ایران و از دست دادن بسیاری از سرزمین های شمالی و حمایت انگلستان از تجزیه افغانستان از  ایران در همین راستا بود... و  انگلستان هر چند سال یک بار جاسوسان خود را به هندوستان فرا می خواند تا به آنها شیوه های جدید نفوذ و جاسوسی را آموزش دهد.»

ادعای "سیادت" خاندان خمینی بر چه اساسی است؟

پسنديده در خاطرات خود همچنين مي نويسد: « دين عليشاه پسری به نام سيد احمد داشت كه بين سالهاي 1240 تا 1250 قمري از كشمير به عتبات نجف و كربلا مسافرت مي كند... و سپس به خمين مي آيد.» در زیرنویس صفحه 8 کتاب خاطرات آیت ا... پسندیده راجع به کلمه شاه بعد از نام دین علی توضیح داده شده است که: « کلمه شاه در اینجا به معنی سیّد می باشد.»  کلمه شاه ، به معنای "سید و آقا"  در منطقه پنجاب به انتهای اسامی اقطاب تصوف افزوده می شده است. نام اکثر جاسوسان حکومت استعماری انگلیسی هندوستان که به عنوان درویش به ایران اعزام شده بودند دارای پسوند شاه بوده است مانند قلندرشاه (مشهور به بابا هندی) و مددعلیشاه که با ادعای کیمیاگری و کرامت ، خود را به دستگاه میرزا یوسف مستوفی الممالک صدراعظم ناصرالدین شاه نزدیک کردند. همچنین مرتضی پسندیده به صراحت اعلام کرد که بالاتر از اسم اجداد خود را در هند نمی تواند به یاد بیاورد ، یعنی شجره نامه ای دالّ بر سید بودن ندارند.  « مرحوم سید شهاب الدین مرعشی نجفی ، از مراجع تقلید و علمای بزرگ شیعه [که به محضر حضرت ولیّ عصر نیز تشرف یافته بود] در شجره نامه شناسی خبره و اهل فن بود و در اوایل کار خمینی در حوزه ، در جلسه درس خود اعلام نمود که خمینی هندی الاصل است و سید و عرب نژاد نیست اما عده ای از طلبه های جوان و شاگردان خمینی به تحریک او به خانه آقای مرعشی و محل درسش حمله نموده و او را تهدید به مرگ و وادار به سکوت نمودند. یک روحانی شیعه هم که مدت ها ساکن هند بود به اسم آقای احمدعلی مصباح در این خصوص پژوهشهایی انجام داده و می گوید: در منطقه شبه قاره هند در بین سیک های هند رسم بوده است که شال هایی به دور سر و کمر خود با رنگ های متنوع از جمله سیاه ، سفید ، سبز و دیگر رنگ ها می بندند و زمانی که پدربزرگ خمینی که از سیک های هندوستان بود و برای انگلیسی ها کار می کرد و برای آنکه راحت تر و آسوده تر بتواند با مسلمانان به ویژه شیعیان معاشرت و در میان ایرانیان نفوذ کند به ظاهر مسلمان شد و نام احمد هندی را برگزید و از آنجا که با شال سیاه بر سر بسته شده به ایران و نجف و کربلا رفت و آمد می کرد و چون در ایران بر سر ناآگاهی عموم مردم ، بستن شال و یا پارچه سیاه بر سر (به صورت عمامه) نشانه سیادت به حساب می آمد برای همین هم به احمد هندی لقب سید داده شد و او را سید احمد هندی نامیدند.» (مقاله دو رهبر، سايت سپيده دم)  يادآور راهكارهاي ارائه شده وزارت مستعمرات بريتانيا به يكي از جاسوسان خود به نام"هامفري" است كه در امپراتوري عثماني به خدمت مشغول بود و "ابن عبدالوهاب" [مؤسس فرقه وهابيت] را يافت و آموزش داد: « بايد عوامل خود را در میان علمای مراكز ديني الأزهر، آستانه و نجف وارد كنيم و آنها باید در لباس علماي اسلام جنایات فراوانی مرتکب شوند تا مردم به علماي دين بدبين شوند. همچنين بايد افراد زيادی را در لباس سیادت و عمامه سبز و سیاه وارد نماييم تا مردم به تدریج به سادات و منسوبین به اهل بیت نيز بدبین شوند.» ]"خاطرات مستر هامفري"[ 

مسلك "سيك"؛ كيش خاندان خمينی

مؤسس مسلک سیک که انشعابی از تصوف هند می باشد، هندو زاده ای تیزهوش به نام "نانک" (ملقّب به نانک شاه) بود که در تصوف هند به مقام قطب و مرشد نائل گشته و بر اساس اختلاطی از اصول عقاید صوفیان هند و عقاید مذاهب هندو و مسیحیت ، به یاری دوستی ایرانی به نام مُردانا که نوازنده ای چیره دست بوده است ، این مسلک را با هدف جلب مسلمانان و هندوها بنیان نهاد، اما طبیعتاً مسلمانان به شدت به مخالفت با این دين ابداعي جدیدالتأسیس بر آمدند. در اواخر قرن هفدهم ، سیک ها با حمایت استعمار انگلیس موفق شدند در لاهور و اطراف آن حکومتی تشکیل دهند اما دیری نگذشت که مقهور مسلمانان شدند و اکثریت ایشان به قتل رسیدند. سیک ها نزدیک به یکصد سال به طور مخفی در پنجاب و ایالات اطراف آن زندگی کرده و به تبلیغ و اشاعه مسلك خود اشتغال داشتند و در این مدت موفق شدند که افراد زیادی از هندو و مسلمان را به کیش خود درآورند تا این که آنان مجدداً با کمک های مالی تسلیحاتی کمپانی هند شرقی(استعمار انگلیس) در سال 1824 میلادی پس از درگیری های خونین بسیار با مسلمانان موفق شدند حکومتی در بخش پنجاب تأسیس نمایند. دین علیشاه ، پدر احمد هندی و  جد اعلای روح ا... خميني ، از سیک هایی بود که در این درگیری ها کشته شد. استعمار انگلیس سرانجام در سال 1849 به زور قلمروی حکومت خودمختار سیک را ضمیمه خاک حکومت استعماری هند نمود و سیک ها از آن تاریخ رسماً تحت حمایت دولت انگلیس قرار گرفته و به صورت خدمتگزاران آن دولت درآمدند. دائرة المعارف آمریکانا در مقابل کلمه سیخز (Sikhs) می نویسد: «...از آن زمان به بعد سیک ها ثابت کردند که دوستانی وفادار برای بریتانیا می باشند و هرگز در دوران طغیان بزرگ نیز از اطاعت سر باز نزدند.» دائرة المعارف ورلد بوک نیز در مقابل کلمه سیخیزم می نویسد: « سیک ها از این که مسلمانان بار دیگر به قدرت برسند در وحشت بودند و به همین جهت در زمان طغیان سپاهیان در 1957 از بریتانیا حمایت کردند. سیک ها در جنگهای اول و دوم جهانی نیز از بریتانیا پشتیبانی نمودند.»  
علامت سیک ها که سه شمشیر می باشد نماد آمادگی پيوسته آنان برای جنگ با مسلمانان است.رسم سیکها این است که این علامت را با افتخار بر دارایی های خود نقش می کنند: خانه، اتومبیل، هواپیما و هر غنیمتی که به دست آرند!  البته جمهوری اسلامی  ادعا می کند که این نشان ، کلمه جلاله "الله" است و نباید بدون وضو  به آن دست زد! جلال الدین فارسی ، جنایتکار و آدمکش حرفه ای (که بیست سال پیش فردی که به وی معترض شده بود که چرا در ملک او به شکار پرندگان بیگناه می پردازد را با اسلحه شکاری به قتل رساند) و از سرسپردگان معمر قذافی (که گفته می شود در جریان سر به نیست شدن امام موسی صدر[1] دخیل بوده است) در اوایل انقلاب کاندیدای ریاست جمهوری گردید. جلال الدین می گوید که پس از کاندیدا شدن ، امام مرا فرا خواند و اشاراتی فرمود دال بر این که بهتر است من از نامزدی ریاست جمهوری انصراف دهم چرا که زاده افغانستان هستم. من به امام گفتم: حضرت امام ، چه اشکالی دارد؟ شما هم که خود اهل کشمیر می باشید! امام خندیدند و گفتند: باشد ، اما مردم مرا ایرانی می دانند!  من نگرانی امام از ریاست جمهوری خود را درک کرده و به ایشان حق دادم. امام نگران این بودند که مردم بگویند: این نظام جمهوری اسلامی ایران ، رهبرش هندی و رئیس جمهورش افغانی است!
 خمینی با اصرار تمام،اصل هجدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی را زیر پا نهاد و تمام آرم هایی که طبق اصل مزبور با شعار یک "الله اکبر" برای پرچم جمهوری اسلامی پیشنهاد شده بود را رد کرد و شکل طرح مقدماتی که خود شخصاً رسم کرده بود ، بعد از ترسیم نهایی توسط کارشناس مسئول را مورد تصویب قرار داد. البته خمینی اشتباه کرد و اگر خودخواهی و نژادپرستی اش اجازه می داد که پرچم شیر و خورشید که اصیل ترین و قدیمی ترین نماد ملی و دينی ملت ایران است را حفظ کند بهتر می توانست نظامش را بر ایرانیان تحمیل نماید. اکنون 36 سال است که ایرانیان به پرچم جمهوری اسلامی به عنوان پرچم یک اشغالگر بیگانه می نگرند نه پرچم کشورشان. به این دلیل است که عقلای جمهوری اسلامی که این رسوایی را به زیان خود می بینند امروز از احیای نماد شیر و خورشید سخن می گویند!




[1] - به فاصله کوتاهی پیش از وقوع انقلاب ایران ، امام موسی صدر (زاده شهر قم) به عنوان یکی از محبوب ترین شخصیت های شیعه در جهان به عنوان رهبر آینده نظام سیاسی در ایران مطرح بود و خود خمینی گفته بود: « بهترین فردی که برای رهبری حکومت اسلامی می شناسم امام موسی صدر است.»

ماجرای قتل مصطفی هندی

  (خاندان امام خمینی ، مهدی شمشیری)
زورگیری ها و تعدّیات مصطفی هندی که البته در حاشیه امنیتی دولت فخیمه انگلیس صورت می گرفت موجبات ناراحتی شدید چند تن از خوانین متنفذ منطقه به نام بهرام خان ، جعفرقلی خان و میرزا قلی سلطان را فراهم آورد. کوتاهی حاکم خمین در جلوگیری از تجاوزات راهزنان تحت امر مصطفی هندی و خودداری از دستگیری آنان و استرداد اموال مسروقه و نیز عدم تمایل رئیس عدلیه به اعمال مجازات در مورد آنان که همگی با حمایت مصطفی هندی انجام می شده است سرانجام طاقت آنان را طاق کرد و هنگامی که آنان در گفتگویی که با هندی داشتند به صراحت وی را مسئول تمامی شرارتهایی که در منطقه انجام می شد دانستند ، هندی از روی عصبانیت و احتمالاً برای تهدید ایشان تفنگ محافظ خود را از دوش وی برداشته و به سوی ایشان تیراندازی نمود. اما گویا خوانین بلافاصله حالت دفاعی می گیرند و میرزا قلی سلطان متقابلاً به سوی هندی تیراندازی کرده و وی در اثر جراحات وارده کشته می گردد. دو برادر که یکی از آنها قاتل مصطفی هندی بوده از بیم انتقام گیری نایب الحکومه که همدست هندی بوده است و از بیم بازماندگان مسلح وی ، به همراه زن و فرزند خود می گریزند. خاندان خمینی نیز اموال باقی مانده وی را غارت کرده و خانه اش را به آتش می کشند. نکته قابل توجه این است که به علت تابعیت انگلیسی مصطفی هندی و اعتراض سفارت انگلیس به دولت ایران و تعقیب مصرّانه موضوع توسط مقامات سفارت و فشار به دولت جهت دستگیری و مجازات عاملان،بالاترین مقامات کشور از قبیل امین السلطان اتابک صدراعظم مقتدر مظفرالدین شاه و محمدعلی میرزا ولیعهد مجبور شدند در قضیه دخالت کنند و برای نخستین بار در مقابل کشته شدن یک نفر هندی ، سه خان مشهور و مقتدر که تنها یکی از آنها قاتل بود کشته شدند. بهرام خان دستگیر شده و در خانه هندی تحت شکنجه جان می سپارد. [ خود روح ا... خمینی نیز پس از ورود به ایران و دستیابی به قدرت ،  چند تن از بهرامی ها (بازماندگان بهرام خان) را اعدام کرد]  میرزا قلی خان در محل به قتل می رسد و جعفر قلی خان به تهران اعزام می گردد و سر وی در ملأ عام بریده می گردد و اموال آنها نیز به نفع خاندان هندی مصادره می گردد. [از جمله اكاذيب منتشره درباره پدر روح ا... خمینی یکی این است که قتل وی را در مبارزه مسلحانه با مأموران رضاشاه عنوان می کنند در حالی که این حادثه مدتها قبل از سلطنت رضا شاه رخ داده است!]
معاهده ترکمانچای که موجب برخورداری اتباع روس از مصونیت قضایی در ایران گردید سبب شد که دولت انگلیس نیز به موجب ماده نهم قرارداد صلح بین ایران و انگلیس(مورخ 14 مارس 1847) به تحمیل رژیم کاپیتولاسیون بر ایران توفیق یابد. اتباع انگلیس در کشورهای خارجی عواملی مهم در ایجاد یا توسعه نفوذ استعماری انگلیس به شمار می رفته اند و به همین جهت یکی از مهمترین کوشش های انگلیس ایجاد امنیت برای اتباع و ایادی خود بوده است. در طول دویست سال تاریخ استعماری آن کشور در ایران به کرّات اتفاق افتاد که هر زمان که یکی از اتباع انگلیس و یا حتی فراشان ایرانی سفارت آن کشور مورد کوچکترین اهانتی قرار می گرفت ، مسئولان سفارت نهایت کوشش را به عمل می آوردند که عامل آن اهانت یا آزار به شدیدترین وجهی تنبیه شود تا کسی جرأت نگاه چپ به یک انگلیسی یا عوامل انگلستان را نداشته باشد.
پسندیده در خاطرات خود درباره سفر به تهران برای پیگیری قتل جعفرقلی خان می نویسد: « پس از استقرار در تهران به عمارت عین الدوله صدراعظم وقت رفتیم... عین الدوله قبا پوشیده بود، سبیلهای زیادی هم داشت. من رفتم قبایش را گرفتم. دقیقاً یاد داده بودند به کنایه بگویم: اگر شما عادل هستید ، ما عادل نیستیم. قاتل را بدهید به دست ما، ما او را می کشیم. عین الدوله گفت: نخیر،قاتل را می کشیم ولی مظفرالدین شاه دستور داده قاتل پدرش ناصرالدین شاه را هم در محرم و صفر نکشند. ما هم در محرم و صفر آدم نمی کشیم. بعد از آن اگر نکشتیم شما مدعی باشید. گفتم: تا قاتل کشته نشود ، از این عمارت بیرون نمی رویم و ما اینجا متحصن می شویم. گفت: بسیار خوب ، بمانید اینجا. من درد پا دارم و شما مدتی است من را سر پا نگه داشته اید... من خسته شده ام. بروید ظهیرالاسلام را خبر کنید بیاید اینجا. عمارتی آنجا هست. آن را مهیّا کنید که این همشیره ها در آنجا بمانند تا قاتلشان کشته شود...» [صفحات 26-25]
عین الدوله را در زمره خودخواه ترین، زورگوترین و بیرحم ترین رجال قاجار به شمار می آورند،اما می بینیم که این رجل مقتدر قاجار چگونه در برابر این چند نفر مردم به ظاهر عادی با چنین ملایمت و ملاطفتی رفتار می کند. آیا جز حمایت سفارت انگلیس از این بازماندگان دلیل دیگری را می توان برای این رفتار غیر معمول عین الدوله برشمرد؟...
پسنديده به ديدار خود با مشيرالسلطنه كه پس از سفر مظفرالدين شاه و عين الدوله به فرنگ، وظايف صدراعظم را بر عهده گرفته بود نيز اشاره كرده و مي نويسد: «...من را بغل گرفت. در دامانش نشاند و خيلي احترام كرد. گفت كه: دستور كشتن قاتل صادر شده. قاتل را مي كشيم...» [ صفحات 27-26].  پسنديده حتي به ديدار وليعهد نيز مي رود: «...بعد از آن براي ديدن محمدعلي ميرزا به عمارت گلستان رفتيم. ميرزا دستور داد من و اخوي(هندي) به حضورش برويم... از دالان به خود شمس العماره وارد شديم. سپس دست چپ از پله ها بالا رفتيم. يك راهرو درازي داشت كه طرف دست راست ، رؤسا و وزراء نشسته بودند و ما در يك اتاقي در آخر رفته و نشستيم. طولي نكشيد كه آمدند و گفتند كه والاحضرت محمدعلي ميرزا مي گويد: آقا مرتضي و آقا نور بيايند تا من ايشان را ببينم... براي ملاقات به كاخ گلستان رفتيم... ميدان وسيعي بود پر از درخت. محمدعلي ميرزا آنجا ايستاده بود. ما هم نزديك شديم. وقتي ما را ديد گفت: شما برگرديد. ما هم برگشتيم و مجدداً به زير دالان شمس العماره آمديم» [صفحات 28-27]
 به نظر مي آيد كه اين ديدار كوتاه ولیعهد تنها جهت اعلام انجام وظيفه نسبت به سفارت دولت فخيمه بوده است! به راستی که اگر افشاگري هاي پسنديده نبود ، هيچ سندی از سابقه خاندان خمينی و شخص روح ا... خمينی در دست نمی بود و اگر اخبار پراکنده ای نیز در این زمینه وجود داشت ، کسی باور نمی کرد. غیر از بایگانی وزارت خارجه دولت بریتانیا ، تنها سوابق رسمی روح ا... خمینی و خاندانش در ساواك بود كه پس از پيروزی انقلاب به سرعت ضبط و معدوم گرديد.

موقوفه "اود" هندوستان

(أخذ از كتاب حقوق بگيران انگليس در ايران ، اسماعيل رائين)
 اين فصل از كتاب حاوي چنان مطالب تكان دهنده اي است كه اگر اسناد و مدارك معتبر تاريخي و گزارش هاي رسمي خود حقوق دهندگان (سیاستمداران انگلیسی) نبود ، عقل سليم قادر به پذيرفتن اين حقايق عجيب نمي بود. آيا به راستي مي توان معتقدات مذهبي و روحاني ملّتي را تا بدين حد به بازي گرفت و از اين احساسات مقدس براي تسلط نفوذ استعماري بهره برداري كرد!؟ پرونده هاي راكد هند كه گرانبهاترين اسناد سياسي جهان در آن نگهداري مي شود، اين رسوايي را آشكار مي كنند...  « انگليسي ها از آغاز قرن نوزدهم يعني پس از سفر اول سر جان ملكم به ايران(1215 هـ - 1800 م) چنين احساس كردند كه غير از هيئت حاكمه وقت در ايران ، نيروي ديگري هم در اين كشور وجود دارد كه اهميت آن از لحاظ توسعه و بسط نفوذ اجانب كمتر از هيئت حاكمه نيست و اين نيرو جامعه مذهبي نام دارد. بنابر اين آنها كوشيدند با علماء و روحانيون مذهب تشيع كه فوق العاده در عامه مردم ايران نفوذ داشتند تماس حاصل كنند و روشي را در پيش بگيرند كه از نفوذ آنان نيز به نفع خود استفاده نمايند و من غير مستقيم اعضاي برجسته اين جامعه را در اختيار داشته باشند. اين بود كه چندين فقره اعتبار به عنوان موقوفات ترتيب دادند تا توجه علما و روحانيون ضعيف را جلب نمايند...» (محمود محمود ، تاريخ روابط سياسي ايران و انگليس ، جلد6 ، ص1743) اولين موقوفه ای كه در اختيار شعبه اوقاف هند در بغداد براي تقسيم در ايران و بين النهرين قرار داده شد، قريب يكصد لك روپيه بود كه به پول ايران در روزي كه وقف گرديد در حدود سيصد ميليون قران مي شد. نايب السلطنه هندوستان اين موقوفه را كه ظاهراً متعلق به "صوبه اود" فرمانرواي لكنهو بود ولي در حقيقت واقف آن كه يك زن رقاصه شيرازي الاصل به شمار مي رفت، به نام سپرده ثابت در بانك دولتي انگلستان در لندن به امانت گذارد تا سود و ربح آن همه ساله به تهران منتقل شود و در اختيار شعبه اوقاف هند در كنسولگري بغداد قرار گيرد... از روزي كه تقسيم سود موقوفه "اود" در بين النهرين و ايران آغاز گرديد ، عده اي از علما و روحانيون كه از كنه افكار و سياست "وصي" اطلاع داشتند مقرري ماهانه پرداختي كنسولگري بغداد و سفارت تهران را قبول نكردند. نخستين كسي كه در عراق از قبول وجوه موقوفه اود هند امتناع كرد مرحوم شيخ مرتضي انصاري مرجع تقليد در نجف اشرف بود... علاوه بر مرحوم انصاري،عده اي از علماي ديگر نيز از قبول موقوفه اود هند امتناع مي كردند چنانچه از مرحوم آقاحسين نجم آبادي كه يكي از روحانيون عالي مقام ايران در عتبات عاليات مجاور بود نقل مي كنند كه شب در خواب ديد كه فاحشه اي از آسمان بر سرش ادرار كرده ، فردا صبح از طرف كنسولگري انگليس در بغداد از وجوه اوقاف هند مبلغي براي او آوردند. عالم روحاني به محض ديدن پول، خنديد و ضمن گفتن خواب شب گذشته از قبول وجوه موقوفه امتناع ورزيد (دست پنهان سياست انگليس در ايران ، ص103 )  در عين حال از سال 1850 ميلادي تا كنون، به موجب اسناد رسمي حكومت هندوستان و وزارت خارجه انگليس در حدود ششصد نفر از علما و روحانيون از وجوه موقوفه سفارت فخيمه در تهران و كنسولگري بغداد استفاده كرده و حتي عده اي از آنان رسيد كتبي نيز داده اند. سر آرتور هاردينگ، وزير مختار انگليس در كتاب "يك ديپلمات در شرق" مي نويسد: « اختيار تقسيم وجوه موقوفه اود هند در دست من مانند اهرمي بود كه با آن مي توانستم همه چيز را در بين النهرين و ايران بلند كنم و هر مشكلي را حل نمايم»[ص324] ...در سالهاي خيلی نزديك گذشته سياستمداران انگليس در شرق و به خصوص ايران، در موقع لزوم مقدار قابل توجهي از وجوه موقوفه را به اشكال مختلف در اختيار علماء و روحانياني كه ريشه هاي خانوادگي آنها در هند به وجود آمده بود گذاردند و حوادث شوم و نكبت بار خلق الساعه اي به وجود آوردند كه همه خوانندگان از آن مسبوقند [شورش و آشوب خرداد 1342]. از سال 1915 به بعد بنا بر تفسير جديدي كه كنسول انگليس در بغداد بر وقف نامه كرد بنا شد كه "دراويش" نيز از اين موقوفه سهم ببرند. هنوز شش ماه از اجراي تفسير جديد نگذشته بود كه ناگهان جواسيس و عمال اطلاعاتي انگلستان در پوشش دوازده درويش هندی از راه بلوچستان و خراسان به طرف ايران و بين النهرين سرازير شدند. از اين عده، هفت نفرشان در ايران اقامت كردند و هر يك به نام و مسلكی شروع به فعاليت نمودند و مابقی از ايران رفتند. از ميراث آن دراويش حتي امروز نيز پيروان چندي باقي مانده اند كه عده اي از نخست وزيران ، وزراء و نخبه مملكتي مريدان آنان هستند.
 در اینجا باید یادآوری کرد که پس از فتوای تحریم تنباکو و همچنین نقش کلیدی علمای شیعه در رهبری مقاومت عراقیان در جریان اشغال آن کشور توسط انگلستان که شکستی سنگین با بیش از هفتاد هزار کشته به این دولت تحمیل نمود ، طرح نابودی مرجعیت شیعه در دستور کار انگلیسی ها قرار گرفت. ضمناً ورود خمینی خردسال و خاندانش به ایران و سراسر دوره زندگی وی در کشور مقارن بود با دوره شدیدترین دخالت های آشکار و فعالیت های استعماری انگلستان در ایران ، از آشوب های انقلاب مشروطیت گرفته تا مسأله نفت و کودتای اسفند 1299 و قرارداد 1919 و...  
[مایه تأسف است که علیرغم سابقه استعمار در دو قرن گذشته در خاورمیانه که رسماً در تاریخ ثبت است و حتی بخشهای مهمی از آن از سوی بایگانی وزارت خارجه بریتانیا منتشر گردیده ، افرادی پیدا می شوند که با "توهم توطئه" نامیدن این بدیهیات ، از یک سو به یاری استعمار شتافته که سعی دارد تاریخ را از خاطر مردم بزداید تا زمینه تکرار آن وجود داشته باشد ، و از سوی دیگر به شعور ملت ایران توهین کنند. جالب است که بیشتر این افراد نیز از اساتید دانشگاههای غرب می باشند! موضوع از دو حال خارج نیست: یا این افراد واقعاً تا این حد کور و ابله می باشند ، و یا در وطن فروشی و خودفروشی و ابراز وفاداری به دولت فخیمه سر از پا نمی شناسند که در هر دو صورت مایه شرمساری و تأسف برای جامعه ایرانی است.]